منفعت
منفعت عبارت از وضعیتی است که در عین مال نهفته است و به این اعتبار میتواند مورد نقل و انتقال قرار گیرد، مانند کسی که خانه خود را برای یک سال به دیگری اجاره میدهد..[1]
منافع تدریجیالحصولاند و آنات آن، گاه پیدایش یافته و بلافاصله معدوم میشود، چنانکه پیدایش آنات بعد مترتب بر نیستی آنات قبل است و اثری از خود باقی نمیگذارد، مانند سکونت خانه و گاه، آن آنات متراکم شده مجسم میگردد و در خارج به صورت عین ظاهر میشود، مانند میوه درخت در اجاره باغ.
براساس ماده 471 قانون مدنی، برای صحت اجاره باید انتفاع از عین مستأجره با بقاء اصل آن ممکن باشد، یعنی مالی که منفعت آن مورد اجاره قرار میگیرد، باید از اشیایی باشد که در اثر انتفاع از آن، عین مال معدوم نگردد و هرگاه در اثر انتفاع از آن، عین مال نیست شود، نمیتواند مورد اجاره قرار گیرد، مانند شیرینی و میوه و امثال آن. امر مزبور، شرط صحت برای تمام عقودی است که منفعت از عین تفکیک شده و مستقلاً مورد عقد قرار میگیرد، مانند حق انتفاع، وقف و عاریه، ولی ممکن است بعضی اشیایی که با انتفاع از آن، عین مال معدوم میگردد، دارای منفعت نادری باشد که انتفاع از آن منفعت موجب انعدام عین مال نشود، در این صورت، اجاره آن منفعت صحیح خواهد بود.[2]
ج- حق
حق در لغت به معنای راست، درست، مقابل باطل و نادرست، مطلب حق، راستی، درستی، حقیقت، یقین، عدل و داد، انصاف، نصیب، بهره، مزد، سزاواری، شایستگی، ملک، مال، اسلام، اسم خاص خدای متعال آمده است.[3]
فقهای اسلامی تعاریف مختلفی را از واژه «حق» ارائه نمودهاند. برخی از فقها با تأکید بر عنصر جدایی حق از حکم در تعریف حق آوردهاند: «حق توانایی خاصی است که برای کس یا کسانی نسبت به چیز یا کسی اعتبار شده و به مقتضای آن توانایی، میتواند در آن چیز یا کس تصرف نموده یا بهرهای بگیرد».[4] فقیهی دیگر حق را بدین شرح تعریف نموده است: «سلطنت اعتبار شده برای انسان بر غیر، اعم از مال یا شخص یا هر دو».[5]
دستهای دیگر از فقها حق را به عنوان ملکیت ضعیف قلمداد نمودهاند. به اعتقاد ایشان: «حق سلطنت ضعیف بر مال است که سلطنت منفعت از آن قویتر و سلطنت بر عین از هر دو قویتر است».[6]
در مقابل دو دیدگاه فوق، برخی از فقها نیز حق را به عنوان یک نهاد خاص و جدا از ملک و سلطنت میدانند. طبق تعریف ایشان: «حق خودش سلطنت نیست، بلکه سلطنت از آثار حق است، حق اعتبار خاصی است که دارای آثار مخصوص است».[7]
به نظر میرسد، تعریف فقهایی که برای حق، اعتباری مجزا از ملک و سلطنت قائل میشوند، مناسبتر میباشد.
حقوقدانان، تقریباً تعاریف مشابهی از واژه حق ارائه نمودهاند. نویسندهای در تعریف حق گفته است: «حقوق (جمع حق) در اصطلاح حقوقی عبارت است از قدرت امتیاز، سلطه یا خواستهای پیوسته و جدانشدنی که قانون برای یک شخص حقیقی یا حقوقی میشناسد. به عبارت دیگر، هر کشوری برای شخص در برابر دیگران امتیازی میشناسد. این امتیاز که قانون برای حفظ منافع اشخاص در جامعه به آنها میدهد، «حق» نام دارد».[8] حقوق به معنای اخص نیز، شامل مجموعه قواعد و مقررات حاکم بر روابط اجتماعی است که از طرف قدرت عمومی وضع و اعمال می گردد و دارای ضمانت اجرا هستند. این قواعد و مقررات «حقوق موضوعه» نامیده میشوند و در هر کشور وضعیت و کیفیت خاص دارد.[9]
دکتر کاتوزیان نیز در تعریف حق آوردهاند: «حق توانایی است که حقوق هر کشور به اشخاص میدهد تا از مالی مستقیم استفاده کند یا انتقال مال و انجام کاری را از دیگری بخواهد».[10]
گفتار دوم: تعریف و انواع مال در حقوق فعلی
در این مبحث، به بررسی تعریف مال (گفتار اول) و انواع آن (گفتار دوم) در دکترین حقوقی میپردازیم.
بند اول: تعریف مال
برای مال و مالیت تعاریف مختلفی چه از متقدمین و چه از مؤلفین متأخر بیان شده که هیچیک از تعریفهای مختلف جامع و مانع نیست و چون مالیت یک موضوع و مفهوم عرفی است،احتیاجی هم به تعریف فلسفی ندارد.[11]
مال در عرف ایران گاهی مترادف با ملک استعمال میشود، یعنی چیزی که اختصاص به شخص خاصی دارد و در تحت سلطنت و اختیار اوست که حق هرگونه تصرف حتی اتلاف آن را دارد. اعم از آنکه مالیتی برای آن در نظر عرف یا قانون باشد یا نباشد.
گاهی مال اطلاق برچیزی میشود که برای آن ارزش در نظر گرفته میشود، یعنی در عرف قابل برای مبادله و معامله است. آنچه را که عرف برای آن یک نوع ارزش و قابلیت مبادله تشخیص دهد، مالیت داشته و مال خواهد بود و اگر در نظر عرف ارزش و مابهازایی نداشته باشد، قابل مبادله نبوده و به آن مال اطلاق نمیگردد. در نظر قانون و شرع هم مال غیر از آن امر اعتباری که عرف آن را مال میداند، چیزی دیگری نیست.